شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۹

30 مهر 89

نشسته ام گوشه سالن ...یک جایی که کسی نبیند هنوز چشمهایم پر از اشک است
آرام می آیی می نشینی کنارم سرت را می گذاری توی گردنم می گویی
" تولدت مبارک گل گلکم "
یک لیوان نوشابه نارنجی که بر عکس همیشه که فقط من اولین قلپش را می خوردم و بقیه اش می شد مال تو فقط قلپ آخرش می شود مال تو
یک چای که می گویی" انگشتتو بزن توش خوشمزه تر شه "
دستی که لانه می شود برای انگشت کوچکم
و این :
و من ....
هنوز تو را
مثل : " تمام شد ِ مشق شبم "
دوست دارم ! ......
مثل ....ستاره های رنگی
که چفت می خورد
به سفیدی دفترم ...
و ماه که کامل ِ کامل بود

هیچ نظری موجود نیست: