چهارشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۷

پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم

حست مي كنم مثل درد شكستن ِ آب توي گلويم
ديگر وقتش رسيده است... مي دانم
فقط صبر كن وقتي همه پشتشان بود رد شويم
مي خواهم آن نگاه
آخرين چيزي باشد كه جايش روي چشمهايم ماندست

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۷

خيا ل ِ شاد شبي كه توي يك ليوان جا ماند و رفت

...شبانه
ماه را توي مهرباني ِ يك كت مردانه پيچيده اند
تا شانه هاي عريانش را
لرزش ِ بي امان ِ نفسهاي ِ دلتنگ ِتو از جا نكند

شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۷

واژه هاي زانو زده ....سكوت ِ بي درمان

زندگيم را اگر فقط مال ِ خودم بود به يكبار ِ ديگر ِ آن كوچه كوتاه و آن چند قدم ِ با هم مي دادم برود

یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۷

The "Spring" is yet to come

....- how are you doin ?
....-i am doing winter

شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۷

"Revenge is a dish best served cold "

... - kill me ... i can't put up with your frozen eyes
... - i am sorry Sir ... you 're not gonna have any part of me again even my revange

سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۷

...حرف هاي بعد از

براي احساس خوشبختي "
نه قلم مي خواهم نه كاغذ؛
با سيگاري ميان انگشتانم
وارد آبي ها مي شوم
در تابلو روي ديوار

در يا مي كشم
دنيا مي بلعم
چيزي مثل الكل در هواست
".كه ديوانه ام مي كند ،غم به دلم مي آورد

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۷

و ديگر هيچ



ميشود رويش كليك كرد براي بزرگترش

آرام ...رفته ام

تمام شبم را
به تكه اي از آن آواز
فروختم
و يك جرعه از آن چشمها

به تكه اي از آن آواز
كه نرم خيسانده باشي اش
در جرعه اي از آن چشمها

حالا شبي كه برهنه و بيكس، به باد و
آن آواز كه نخوانده ونا تمام و
آن چشمها كه طعم مرگ گرفته اند