یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۸

نام من هنوز نفْس ِ آن همه پاكي است

همه زنها شبيه نفسهايت مي شوند
همه مردها بوي دود و تنهايي و تنت را مي دهند
اينجا اما
قاصدك هايت
غبار مقبره اي را هم بر هم نخواهند زد

دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۸

یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۸

در خلوت ِ روشن با تو گريسته ام...

? what happend to your dance classes -

Dancing has to come from the heart -

...so -

my heart is broken -

سه‌شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۸

....Warm embracing dance away

حالا دارم ميبينمت
پشت شيشه ها ...دود دستهايت مي پيچد دور ِ سايه ام
‌آرام مي گويي
گلچهره نپرس ...نپرس ....نپرس

شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۸

امشبمان از خيالت مبارك است ....

ماه ِ تمام شب ِ چهاردهت

گلهاي ياس ِ باغچه كوچكت

سفره نان ِ نفس و ريحان ِ دلت

و صندلي خاليت

كه اشك ديگر مجال نميدهد