دوشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۵

بس که نگفتیم ،رفت

نه در تو که در چشمهای کبود آن دختر
می نگرم در امتداد تلخ بریدن
نه از تو که ازآن بهار
آن بهار ها
آن دیوار
چمباتمه ای بی خیال زیر آن دیوار بلند
زمان باقی نیست
از ساعت نپرس
از خودم هم ............. که دائم نمی دانم
آن لبخند را
با آن فرشته
دفن کن
در زیر آن بهار
در پای آن دیوار
در پشت آن در
که هر دو برایش دیر کرده بودیم
فصل اول بهار
فصل دوم پایان

سه‌شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۵

جرقه

آدمها در عمق ذاتشون یک چیز هایی رو مخفی می کنن که تو دلت بیشتر از همه می خواد بدونی .......توهم جزو آدمهایی نه؟ ......
تمرین تمرین تمرین
دارم برای یک قدم بزرگ تو زندگیم تمرین می کنم ............اون روز که خدا خواست من تمام خجالت دنیا رو از خودم بکشم تو رو فرستاد تا بهم بگه بچه جون اینجوری ام میشه بود
من همچنان یادم می ره هنوز گاهی