دوشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۰

last night talks

S: i always think with myself that what makes you so much different
me: am i ?
S: yes , you are
me : why do you think i am ?
S: because you can make the other people want what so ever you have so badly without doing anything

جمعه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۰

تابستان کناردیوار رگبارمی شود

و راز کوچک من که در پاییز فاش می شود

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۰

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

به این شاخه نبات
نه من مستحق بودم و نه حتی فکر می کردم که هستم
تو از آنجا که هیچ حسابی ندارد دادیش
که در آن روزهای تاریک از غصه برهانیم
که بگویی که پاک شده ام
که بگویی که پاک مانده ام
که بگویم بر این ...تنها بر این... هیچ شکری مقابل نمی شود
که بگویم همین تا همیشه من را رهایی است

دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۰

با پوستی از شن و مه

دراز کشیده ای
زیر سرت آسمان
روی تنت آسفالت
آسفالت داغ
که تمام رد پا ها را نگه می دارد
دراز کشیده ام
زیر سرم آب
روی تنم شن داغ
که رویش تا آخر دنیا هیچ رد پایی نمی ماند
مراقب باش لای انگشت هایت باز نماند
دخترکی می ریزد
که ردت بر او نمیماند