چهارشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۸

...آن چيز ديگر

اينكه بنشيني و بنشانيش يك آهنگ هم توي هوا باشد ... همان كه خيلي مي بردت... و بداني كه او هم مي فهمدش لذتي است
اما اينكه بنشيني سرش را بنشاني روي شانه ات يك آهنگ هم توي هوا باشد ...همان كه خيلي مي بردت ... و تو؛ آنرا برايش حرف به حرف معني كني ؛ چيزي از دنياي ديگر است

یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

...تما شا آتش است

......حزن آتش
......عاشقي آتش

شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۸

...كه چكه چكه ء گلها درون حوض حياط

آن خيابان به بهار و اين هوا دخلي ندارد
تابستانش تشنه تر است
پاييزش ويرانت مي كند
زمستانش آن لحظه ايست كه مي گويي اي كاش مي شد همين جا تمام شوم
كه حالا توي شمردن ِ سنگ فرش هاي نا مرتبش
خيال آن دختركي است كه ديگر نمي تواني از توي رويا هايت پاكش كني
حالا هي وقت و بي وقت آب را باز كن و تنت را بصاب

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸

Asphyxiated ...

Inhale without exhale …that’s what it means

What you restlessly force me to feel …

You simply can’t …

And There is no relief .

دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۸

گل داد و ...مژده داد زمستان شكست و ....رفت

"در خانه زير پنجره گل داد ياس پير "
توي همين بهار از دست دادي ام
" بودن به از نبود شدن... خاصه در بهار "
بين ده تا روز باراني ِ پشت ِ هم
"...سخن نگفت ...چو خورشيد "
آن يك روز تا شب هيچ باراني نيامد
"سر افراز ...دندان خشم بر جگر ِ خسته بست و رفت "
و فردايش باد دارد قلب باران را از جا مي كند

سه‌شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۸

... تو ديده اي

به آن غم سنگين از آنچه مرا به انجامش آفريده اي
آتش حريص جهنمي كه خلق كرده اي هم پايان نيست

یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۸

رگ ...باران

...قاصدك ها قول داده اند
لام تا كام چيزي نخواهند گفت
آن چاله هاي نرم پاي برهنه رفتنم را هم باران شبانه پر مي كند