سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

خودزنی به سعی مولوی

می دانم که دوره دارد
می دانم که این هم رد می شود و می رود
اما سرزنش گاهی عین جزام می ماند
تکه های روز ها و لحظه ها را می خورد و آن ها را وحشتناک میکند
مثل سرزنش دایم خودت از پذیرفتن بعضی از آدمها توی یک دورانی از روزگارت
و این که یک هو ببینی که روحت را آشغال دانی آنها کرده ای

می رود از سینه ها در سینه ها
از ره پنهان صلاح و کینه ها

یعنی همین که در نزدیکی کسی باشی کار روحت ساخته است ...نه اینکه حتی حرفی با او بزنی... نه اینکه حتی چیزی را با او قسمت کنی ...نه اینکه حتی ...................

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۰

Organicly Yours

در خارج
گیلاس از درخت ووووو گوجه سبز
هوا اینجا هنوز مثل هوای تهران خاک برسر نشده است
سبک و خنک فرو می رود
نفس با خیال تو اما هنوز می گیرد

چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۰

آبی دریا غدقن........

دلم با تو از تو نوشتن می خواهد
اما ...........................