شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۴

wowwwwwwwwww

بنا....لوله كش.......كاغذ ديواري ......كف پوش.......كاشي آبي.....از اون پيانو يي هاي فيروزه اي آقا.......خواب در اتاق خالي-روي گليم و خاك..........ا
انقدر كه مينيماليسم زندگي است ,واقعيت زندگي نيست
تياتر .............................و آن چيزنيم زنده مغشوش كه هي توي من وول مي زند

دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۴

صحنه دوم - بي تو - خواب78

صحنه دوم

سیگار هایتان باید تمام شود
من پرنده دودی شده ام
تو چشمهایت مثل ماهی دودی هاست
که وقتی در دود غرق می شوند
مثل آدم ها در آب
بیرون می زند
از آن گردی چندش آور
سفید
سیاه
با رگ های خونی متورم
از دود
از آب
فوت نکن لعنتی
چرا هر وقت بیشتر می خواهی بگویی:
دوستت دارم
من در این دود گرم غرق می شوم
فوت نکن
من گیج می خورم
تو غرق می شوی
من فوت می کنم
تو می روی و فوت می کنی
من بوی دوستت دارم گرفته ام