دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۰

با پوستی از شن و مه

دراز کشیده ای
زیر سرت آسمان
روی تنت آسفالت
آسفالت داغ
که تمام رد پا ها را نگه می دارد
دراز کشیده ام
زیر سرم آب
روی تنم شن داغ
که رویش تا آخر دنیا هیچ رد پایی نمی ماند
مراقب باش لای انگشت هایت باز نماند
دخترکی می ریزد
که ردت بر او نمیماند

هیچ نظری موجود نیست: