«فکرت را که میکنم، مثل این است که توی قلبم دارند طبل میزنند، هر ضربه را هزاران بار قویتر کن و هر ضربه را هزاران بار تکرار کن. تنم پاره پاره میشود.»
پ.ن: نامهی فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
«فکرت را که میکنم، مثل این است که توی قلبم دارند طبل میزنند، هر ضربه را هزاران بار قویتر کن و هر ضربه را هزاران بار تکرار کن. تنم پاره پاره میشود.»
پ.ن: نامهی فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
هفته دیگر همین موقع من دارم به ژاپن می روم ...
وقتی برگردم یککسی گلهای کاغذی ام را از ته چیده،
گلدان یاس هم تمام این سال را بابت همان دو هفته قهر می کند و گل نمی دهد.
تو راهم در هوا پیمای پکن جا می گذارم.
حالا بگو باز هم بروم ؟!
#ازنامههایتویبطری
رقصیدهام ثانیهها را
این لحظههای سختیِ”تا“ را
من، تو، نَفَسنفس بهفنا را
رقصیدهام تمام ِفضا را
“تا” آن دقیقهای که بیایی
رقصیدهام خطوطِ تنت را
نُتهای درهمِ بدنت را
آن رِنگِ شادِ در زدنت را
رقصیدهام سهگاه ِبَمت را
تا آن دقیقهای که بیایی
رقصیدهام، تا تهِ آبی
تا انتهایِ حس تباهی
در التهاب ِاوج ِرهایی
رقصیدهام به ضرب نهایی
تا آن دقیقهای که بیایی
رقصیدهام شکستنِ شک را
این لحظههای عمق ِتَرَک را
چشمانِ کافه دارِ کلک را
سیگار و ادکلن... “به درک!” را
رقصیدهام خیالِ سَرَک را
تا آن دقیقهای که بیایی
.
.
.
.