پنجشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۹

گذشتن از خطم

که گریه های گذشتن از آخرِ  ... 
بیا بگو بِدو‌‌َم یا به ناز برگردم 
تو از نهایت “ شب ها “ چه قصه ای بلدی   
من ازدحام‌ نفسهای ِمرد شبگردم  
تمام راه های نرفته یکی یکی رفتند
و همچنان  پی ِحرفی نگفته می گردم 
که لحظه ای تو بیایی و دست هایت را 
سپر کنی به هجوم هزار و یک دردم  
به آن کلاغ که هرگز به خانه اش نرسید 
غزل تراش ،به گَرد‌‌‌ِ ترانه اش نرسید
بیا بگو ، تو‌بگو بی بهانه برگردم 
که گریه های گذشتن از آخر ...    

۱ نظر:

Unknown گفت...

قشنگ و زیبا و خوشگل و ناناز 😍💕