سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵

ما یکد گر را با نفسهامان

ما یکد گر را با نفسهامان
آلوده می سازیم
آلوده تقوای خوشبختی
=================
شبهای ماه رمضون بود که اوون کتاب و برام هدیه اووردی که
"حقیقت دری است"
شبهای ماه رمضونه که فقط می تونی باز بشی....... باز ......باز ......رها...... که آب حیات عشق رو یک نفس سر بکشی
و من هنوز منتظرم که تو هی چیزهایی رو که می دونستم و خوب می دونستم ، یک جورتازه ای برام معنی کنی، یک جوری که حس می کنم اصلا تا حالا اون چیزا رو نمی دونستم .
شاید برای حس مداوم لذت نگاه کردن از توی چشمهای توست ، که دلم می خواد چشمامو برای یک مدت طولانی ببندم ....ببندم
شاید ...
=================
شاید مرا از چشمه می گیرند
شاید مرا از شاخه می چینند
شاید مرا همچون دری بر لحظه های بعد می بنددند
شاید .....
دیگر نمی بینم .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ماهی جونم!
خیلی زیادی تحویل گرفتی مارو!
ما تو این ابعاد که می فرماین نیستیم به مولا!