یکشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۵

گفت بخور نمی​خوری پیش کسی دگر برم

آمده​ام که سر نهم عشق تو را به سر برم........ ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمده​ام چو عقل و جان از همه دیده​ها نهان...... تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمده ام که رهزنم بر سر گنج شه زنم............ آمده​ام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن........ گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم .... اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند......... پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشته​ام...........وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من.....گفت بخور نمی​خوری پیش کسی دگر برم

هیچ نظری موجود نیست: