چهارشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۹

تحلیل ...تدریج ..تصویر ...خاطرات ...انهدام ...تمام

- الان یعنی من حست و نمی دونم
- می دونی ، دیگه نمی تونم دوستش داشته باشم هیچ جوری
- یعنی بدت میآد ازش ؟
-نه یعنی از بین داره میره این آدم یعنی من تا همه جا های خوب و بد با این آدم رفتم ، می دونم دقیقا چقدر خوبه چقدر بد اما اینقدر بدی کرده که آلان به یک جایی رسیدم که حتی نمی فهمم بقیه چطوری می تونن باهاش خوب باشن یا دوستش داشته باشن ، اینو تو می فهمی ؟ هیچکی نمی فهمه ...
-(سرم رو آروم میندازم پایین و به انگشتهام زل می زنم با صدایی که نشنوه می گم ) اینو من می فهمم

هیچ نظری موجود نیست: