چهارشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۸

از پشت شيشه ها

خيلي نامه خواندن و نوشتن توي دلم دارم امروزها


‍جاي همهء كلمه ها اما فقط نگاه مي كنم



۵ نظر:

Unknown گفت...

من می شناسم ت؟

ورووجك گفت...

به الهام : من نمي تونم لينكت و ببينم بگو كدوم الهامي ..كجايي تا بهت بگم :)

el گفت...

حس کردم خیلی آشنایی

ورووجك گفت...

جوري كه كلمه ها رو مي نويسيم خيلي مثل همه ...اين el گفتن به خودت هم ...و اين آهنگ Lara Fabian روي وبلاگت هم ..حس ميكنم كه آشنايي
je ne reve plus
je suis soul sans toi

el گفت...

پست love in the afternoon رو خوندم چراکه چونین سحری رو من نسبت به ایزابت تایلور توی چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد دارم وقتی نماهایی از بالای سرش گرفته می شه و او گردن ش رو کمی کج می کنه با اون لباس خونه ی گشاد و . . . . .

توی آینه؟

زیاد مهم نیست که شواهد به چه میزانه ولی من تو رو می شناسم