تو تاريخ مي خواني
هر سال ِ تمام گوشه هاي دير
هر لحظه تمام ِدوري هاي پرت
با روان نويس سبز
...........
تو تاريخ...
توي كوچه
كلاغي دارد جفت پا جفت پا
خط خطي هاي پاييز را مهر ميكند
صفحه سرد تمام ميشود
...........
تو...
هي انگشت هايت را با چشمهاي بسته
مي آوري كه برسد به هم
دستهايت غرق اشك مي شوند
من به تمام زبانهاي زندهء دنيا سكوت مي كنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر