یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۵

از دور .........از دريا

بي آغاز

شايد سخت ...شايد آسان
اماعادت نيست
تنم با پريدن هاي بين خواب ......نبودنت را مي لرزد
دلم با مز مزه آن آرامش ناب .....بودنت را مي گريزد
وگرنه اينهمه سال....اين همه بار
كه دنيا رفت و من رفتم
مي رفتي و.... من
هي پشت سرت را
نگاه نمي كردم

بي ادامه

باران....دريا ....باران
آهنگ تر و تند زندگي لحظه ها
انگار اين سر نوشتهً آتش است بدست آب
كه منِ بي تو و
توِ بي من و
زندگي در ميان ما پر پر زنان

بي پايان

تنها صداي هق هق باران؛ دردستهاي امنيتِ دريا

هیچ نظری موجود نیست: