تو پيش از اتفاقِ اين سکوت
نطفهی نیزاری از کلماتِ من بودی
درآمدِ آوازی دور از شَرحهی اَزَل
تو پيش از اتفاقِ اين کلمه
کبوتری بودی با گلويی برهنه از بلور
بالایِ گلدستههای درهی صنوبر و ماه
تو پيش از اتفاقِ اين کبوتر
،زنی بودی با عطرِ آب و خواهش و تشنگی
بالِ رودی روياگذر در نظربازیِ باد
يا بازیِ قشنگ هرچه بَرجسته
يا قرينههای ولرمِ ليمو بُنی برای خواب
حالا از آن همه سکوت، کلمه، کبوتر
يا هر چه انتظار
ديگر هيچ پيامبری از بسترِ اين رودِ خسته
نخواهد گذشت
تو را چه بنامم؟
تو را که در غيابِ اين همه... اتفاق
نه آوازی از نيزارِ گريهها و
نه کبوتری از قوسِ باد
ديگر هيچ عطری از لمسِ ليمو بُنانِ قرينه
نخواهد وزيد
تو رفتهای
و من کلماتی را به ياد میآورم
که از تکرارِ گريه ... ترانه میشوند
من سهمی از اَبر و آينه دارم
و آسمانی بلند
که هرگز بیاجازهی ديدگانِ من
بارانی نخواهد شد
نه ديوار و نه خانه
بايد پيش از آن اتفاقِ بزرگ ... بروم
رفتهام، خواهم رفت
با عمرِ کوتاهِ تمام گيلاسها، شکوفهها، شبپرهها
سيد علي صالحي
۱ نظر:
سلام رها قالب وبلاگت خیلی خوب شده کلی مبارک باشه.
ارسال یک نظر