ازتو
خیلی می گذرد
...
کلاغ ها صبح را
به بستن پنجره محکوم می کنند
دامن طوری پرده
عقیم می شود
از نفس تنگی باد
...
گربه ای باجیغ اش
شب را به شیروانی منگنه می کند
...
تورا
چک چک قطره ای مدام
در من سوراخ کرده است
...
از من
چیزی نمیگذرد
خیلی می گذرد
...
کلاغ ها صبح را
به بستن پنجره محکوم می کنند
دامن طوری پرده
عقیم می شود
از نفس تنگی باد
...
گربه ای باجیغ اش
شب را به شیروانی منگنه می کند
...
تورا
چک چک قطره ای مدام
در من سوراخ کرده است
...
از من
چیزی نمیگذرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر