یکشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۹

گاهی حفظ ظاهرِ تقلبی ات عریان تر از گریه تا خود مرگ است

این هم یک جور تقلب بود
تقلبی نوشته شده روی یک جفت چشم کاغذی
که مثل موشک های نامریی بود
و تو آن ها را هر شب
روی سر یک مشت نَفَس ِمعصوم می ریختی
تنم از ترکش سوراخ سوراخ می شد
اما من از روی دست های تو
هیچ چیز نمی نوشتم ، این را خودت می دانستی
مرا این آسمان نا امن و موشک های کاغذیت
از پریدن محروم کرده اند
***
تمام این لحظه های سنگین
تمام آنچه حس می کنم
مثل درخت های تا آخر رفته زیر برف
که آن همه سفید
نگذارد مردم بفهمند
که تمام این نفس های ساکت
پر از حریق جنگل جنگل ابر و
آرام آرام اشک است

هیچ نظری موجود نیست: