چهارشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۹

سه‌شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۹

دوشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۹

شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۹

دوشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۹

I shut me Down بی بنگ

هر روز نوبت یکی است
این نوبت ها نمی سوزد ... نمی گذرد ... تمام نمی شود
اگر سر نوبتت حاضر نشوی دیگر هر روز نوبت توست ..هر روز نوبت توست
از دیشب دیگه نتونستم فرارکنم
آمدی با چشمهایت که پر از ترکه های آلبالو شده بودند
تا صبح .. سر تا پا خیس از نگاهت که سنگین و داغ رویم کشیده بودی
بی صدا گفتم ... هنوز زوده
بی صدا جواب دادی ... تا حالا هم خیلی دیر کردی
روی تنت با سر انگشت نوشتم ... می خوای همه رو ببری
کف دستهای سردت و گذاشتی روی پوست ِ مرتعش تنم ... گفتی همش تو بودی
با چشمهام گفتم ..چرا
با چشمات گفتی ... بگو ...بگو ... بگو ...بگو
چشمام آروم آروم از پایین پُر شدن
می دونستم اشکم که بریزه دیگه نیستی
گفتم ... وایسادم تمام قد.. زمین و نگاه کردم و گفتم
"من اشتباه کردم
من ...اشتباه کردم
همه لحظه ها رو... من ... اشتباه کردم
از لحظه اول تا حالا ..."

نوبت من دیگه تموم شد
چشمهات دیگه خط خطی قرمز نبود ن
همون جوری با سر پایین سر انگشتم و برات بوسیدم
سرمو که آووردم بالا بفرستمش ... دیگه نبودی
داشت صبح می شد
توی تاریکیِ آیینه لباس می پوشیدم
چشمهام بچه تر از همیشه سیاه شده بود

یکشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۹

آنروز ..دیگر روزی نیست

توی راهرو ها برف
سینه ات به هوای آمدنم...خوشه گندم
تابستان شُر...شره نفسهایت ... آب
آرام بخواب...همین اینقدر که نازکترین ساقه ابر
تنها گوشه ای برای رقص ابریشم
نیست .. نیست ... کوچه ء نا مرد
دختری شی... شه تر از سنجاقهای موهایش
فردا .. فردا ...راه های عبور همه سکوت
دستهایت را تا ته بده به تن تند ِتونل ها
بغض ... همین اینقدر که شب گرسنه نخوابی
گرد باد پیچیده توی راه ... راه رفتنت
دامنی پر پر از پارگی دستهای باران... تو
آرام ..اینقدر که گوشهایت تمام شود... من
چه کرده ای که سیاهی ... سر تا پایت
نه
قبل از تمام شدن هر چه ...آنجا زنده ای
دوباره از سر ...سر انگشتهای بافتنی ات
هیچ از هست ... همه پلک های باز و بسته ام ...تر
صدا رد ... رد پاهای برهنه ..تب کرده ای...
آخرش ...

شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۹

از پنهانی ها

دیگر کار به جایی رسیده که Draft هایم را هم می برند
و آنها را توی قالب های تنگشان نا بود می کنند
و من حرف نمی زنم
و نگاه می کنم
و نگاه می کنم
و " اشکهایم
خنده دنیا را
مچاله میکند"

جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹

پریانه ها -1

The name lists are not important....what are you going to do with your bloodstream

شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۹

Unbearable Lightness of ...


خنده های رنگی
در کادرهای سیاه و سفید
که به اطاق قرمز ختم می شوند
انگشتهای بی پروایت
که روی انحنای کاغذ می لغزند
هنوز تا صبح یک نیمه شب مانده است
صبح اندامهای گریان یک زن دیگر
از طناب پوسیده ات آویزان است
دور بینت هر چه قدر حرفه ای
لنز هایت اگر تا خدا گران
تو اما نمی توانی از آن لحظه هایی عکس بگیری
که چشمهای دخترکی
با لنز اشک
یک شب در انتهای معصومیت گرفته است