دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴

ابو عطا آن هم اول صبح

من که هنوز نمی دانم شور چيست و ابو عطا؛ تازه ان هم آواز ابو عطا .... از اين آواز ديوانه شدم
فقط می دانستم که شور مال اول صبح نيست. اين را هم از قول فارابی خوانده بودم و آقای نجارم هم به آن تا کيد کرده بود
اما اگر بگويم تا به حال در زندگيم اين حال را نداشته ام اينطوری منقلب و تمام بدنم در يک لذت بی نهايت مغروق
اين صدا که من اکنون شنيدم صدای آدميزاده نبود؛ فقط می توانم بگويم اوج لطافت بود که روح مرا ابطوری به پر پر زدن انداخت
تنها کار کوچک من در قبال اينهم شکوه اين است که لذت بی نهايتم را با شما تقسيم کنم مخصوصا ان مهربانترين که روح اين وادی را درون من دميد
اين لينک شايد شما را ببرد آنجا که من بوده ام
مگر نسيم سحر بوي زلف يار من است ~ که راحت دل رنجور بي قرار من است

هیچ نظری موجود نیست: