دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۲

Before Sunrise ....

 توی خواب هایم یک چند وقتی است پر شده است از  تو ؛ او ؛ همه آن هایی که بس که دلشان می خواهد که بر گردند اما می دانند که نمی شود  ذهنشان دست ازتلاش کردن برای برگشتن بر نمی دارد  اینقدر سنگین  است این حسشان  که من از این همه دور حسش می کنم ...می گیرمش...بیدار که می شود تلخم ... باور کن ..هنوز هم این چیزها قند توی دل این دخترک آب نمی کند

چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۲

I just don't wanna loose it any more

what is happening is human , but i don't like these kind of human beings .
i have to find out a way to be free of this kind of inheritance .
and i'll do .


سه‌شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۲

از آبانی که دارد می رود

و من عروس خوشه های اقاقی شدم 

سه‌شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۲

You are a very private person

Yes , I am a very Private person .  that's all

چهارشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۲

که صد خورشید آتش برده از خاکستر سردم

هتل
تو 
آدمها 
اتاق
نه 
تو 
اعتماد به نفس 
من 
ترس
لبخند کج 
تو 
من 
نه 
آسانسور
دستم
محکم 
من 
نه 
تو 
نمی توانم 
بی من 
نه 
من 
حقیقت 
خاموش 
روز آخر
شب بخیر

شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۲

Tilikum

you were my nightmare ...and still you are , a kind of nightmare that scares me to death but at the same time, i feel like i don't want anything more than seeing it each and every night .
It is some kind of falling in love i suppose , some kinda love that your counterpart is so much dominant you can not refuse  being in love with him .
I am ashamed of being a human being today cause my species doing so much harm to yours .
i cried to your sorrow , i weeped and cried ...i want you to know ....i wish i could have spoken whale
And that's all

چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۲

و من تا زمانی که شب جاریست

باد دارد می وزد توی پروانه های دامنم 
تو نشسته ای لب ماه 
پاهایت آویزان توی آسمان 
من این پایین 
آنقدر کوچک می شوم 
که مثل گرده گلها  
باد مرا بلند کند بنشاند روی پلک زدنت 
من به با چشم هایی به همان کودکی
درخت های آلبالو را نشان می کنم 
که دست مال تو زیر یکی شان ظاهر شود 
خبر داری ؟؟؟؟؟؟؟