چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۲

و من تا زمانی که شب جاریست

باد دارد می وزد توی پروانه های دامنم 
تو نشسته ای لب ماه 
پاهایت آویزان توی آسمان 
من این پایین 
آنقدر کوچک می شوم 
که مثل گرده گلها  
باد مرا بلند کند بنشاند روی پلک زدنت 
من به با چشم هایی به همان کودکی
درخت های آلبالو را نشان می کنم 
که دست مال تو زیر یکی شان ظاهر شود 
خبر داری ؟؟؟؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: