لذت نان شدن زیر دندان او
گندمم را سوی آسیا می کشد
جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۳
جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۳
.........
بر دستهایی می توان نوشت
آمدم
هستم
من حضورم را به دستها اعلام نمی کردم
اما
بر دستهایم نوشته
آمدی
هستی
راست است
که قاصدک ها هم
دیگر در برابر باد مقاومت می کنند
آمدم
هستم
من حضورم را به دستها اعلام نمی کردم
اما
بر دستهایم نوشته
آمدی
هستی
راست است
که قاصدک ها هم
دیگر در برابر باد مقاومت می کنند
یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۳
چقدر دلم برات تنگ شده
نمی دونم بگم دلم برای.............تنگ شده
یا بگم اصلا کار از این کارا گذشته
چه سفیدی بی پایانی
یا بگم اصلا کار از این کارا گذشته
چه سفیدی بی پایانی
یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۳
پرنده کوچک خوشبختی
امروز اومد
نمی دونین چه قدر قشنگ بود
نشت روی کاپوت ماشین
ابی پررنگ و خط های زرد کادمیوم
یک دقیقه بود
اما اومد نشست و رفت
مگه رو کاپوت چند نفر تا حالا نشسته ؟
این خوشبحتی نیست؟
نمی دونین چه قدر قشنگ بود
نشت روی کاپوت ماشین
ابی پررنگ و خط های زرد کادمیوم
یک دقیقه بود
اما اومد نشست و رفت
مگه رو کاپوت چند نفر تا حالا نشسته ؟
این خوشبحتی نیست؟
پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۳
i was born agian in 0000
از بس سرم رو محکم به این طرف و اون طرف تکون دادم این مغزم که این بار بجای فکرام می ریزه بیرون......بذار چشمامو ببندم.....نگو نه;
..بذار ببندمشون و فکر کنم تازه بدنیا اومدم.. از تو..... بدون مادر;
یعنی که تو همون قدر پاکی که مریم
من همون قدر مطمئن که مسییییییییییییییییییییییح
تمام بی اعتباری دنیاذره ای از سرشاری من نمی دزده
من صبر کردن و از همون لحظه سرکش ;همون طغیان مقدس; همون دونه گندم
با خودم به این دنیا اووردم
..بذار ببندمشون و فکر کنم تازه بدنیا اومدم.. از تو..... بدون مادر;
یعنی که تو همون قدر پاکی که مریم
من همون قدر مطمئن که مسییییییییییییییییییییییح
تمام بی اعتباری دنیاذره ای از سرشاری من نمی دزده
من صبر کردن و از همون لحظه سرکش ;همون طغیان مقدس; همون دونه گندم
با خودم به این دنیا اووردم
پنجشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۳
رگبار.........مرگبار ........بر پیکرم ببار
باد بود....یا شاید هم نفس های درهم و بی تاب
باران بود....یا بوسه های تابستان
تاریک تارکتر
آسمان با زمین می آمیخت
من
میان این هماغوشی له می شدم
رو ی پشت بام
حالا باد است در میان موهایم ....یا شاید هم
خیسی باران روی پوستم......یا....یا
باران بود....یا بوسه های تابستان
تاریک تارکتر
آسمان با زمین می آمیخت
من
میان این هماغوشی له می شدم
رو ی پشت بام
حالا باد است در میان موهایم ....یا شاید هم
خیسی باران روی پوستم......یا....یا
دوشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۳
جاری ام
چقدر آبی در من جاریست
چقدر آسمان در صدای تو
من: گناه اولم
زنم
زیباییم
آفرینشم
تو: وسوسه زمینی
که بهشت;تنها
تکه ای از توست
که بر من فرو ریخته است
چقدر آسمان در صدای تو
من: گناه اولم
زنم
زیباییم
آفرینشم
تو: وسوسه زمینی
که بهشت;تنها
تکه ای از توست
که بر من فرو ریخته است
اشتراک در:
پستها (Atom)