از اینکه توی آنجایی که همه به آن میگویند دنیا همیشه جایم تنگ بودهاست. آن هم نه آنکه زیادهخواه باشم، اصلا از اول یک اشتباهی در کار بودهاست -مثل اینکه سوار قطار اشتباهی شدهباشی یا ایستگاه را اشتباه پیاده شدهباشی
یک حسی هست که همیشه جدایم کرده است از وجود پیداکردن و سنجیدهشدن در مقایسهی با آدمها به جای وجودداشتن میان آدمها.
از سنگسار کلمهها و نگاه ها هزار بار جان سالم بدر بردهام چون تن به انکار خودم ندادهام.تا که فهمیدم توی همین جای اشتباهی هم میشود اتفاقی بیفتد ، یک حادثه که آن اشتباه را، آن بزرگترین اشتباه را برایت چنان دوستداشتنی کند که با خودت بگویی چه اشتباهی میشد بهتر از این باشد .
دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۴۰۰
۱۴۰۰ بار بیشتر نمیدانم کجای جهان ایستادهام
اشتراک در:
پستها (Atom)