خیابان ها سردند
مغازه ها و کافه ها و بارها
نیمه روشن اند
باد می خزد
کافه ها تو را می آورند
همه پیاده رو ها
توی دود سیگارمثل ننو تکان می خورند
توبه کلیدت نگاه می کنی
توی دلت سالها را می شمری
من چمدانم را بلند می کنم
می روم و باز
کلیدم را مثل هر بار
جا می گزارم و
می روم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر