دوشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۱

"P.S. i love you"

i did never tell you, but perhaps it is time

 "the thing to remember is : if we are all alone , then we are all together in that, too"

 P.S. i will albays love you....
 (+)

جمعه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۱

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

گفته بودم که من آدم لحظه های خداحافظی نیستم ، چه دلم رفتن داشته باشد و چه ماندن با خداحافظی کار دلم تمام میشود...
تا حالاکسی را وادار به رفتن و ماندن نکردم حتی آن روز ها که دیوانه وار بودند و من وسط وسط وسط آتش نشسته بودم 
بعدش همیشه حسم شده :- دیگر تمام شد باید برای روزنامه .....
آنها که ماندنی شدند اگر زندگی ام را بیشتر کرده اند اما آنها که رفتند چیزی از شور زندگی ام را با خود نبردند (تو فرق می کردی خودت هم می دانستی اگر نامردی کردی و رفتی من هم در عوض هیچ وقت نبخشیدمت  )
اما حس می کنم این رفتن را اصلا نمی توانم  ...حس می کنم اگر تو بروی همه شور زندگی ام می میرد ...حس می کنم اگر هم ادامه بدهم همه اش سیاه میروم 
این بار مصمم ام که نگذارم ...
کمکم می کنی ؟؟؟؟؟؟؟
من تا نفسم نرود ایستاده ام

دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۱

To him it may concern

 some men presence has signature by their own , they don't need to wear colon

شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۱

هرشب تنهایی

نشانه ای هست در این باران
از بی نهایتی نزدیکی تو
و بی اختیاری اشکهای من

نشانه اش می گیرم
بگو که درستم ...بگو........