حريف عشق تو بودم چو ماه ِ نو بودي
كنون كه ماه ِ تمامي نظر دريغ مدار
چهارشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۸
دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۸
HDR: High Dynamic Range Imaging
1
آن روز ها سرد
آسمان آبي ِ نابود
زمين كه زير پاهايمان لرزه
تو هم خراب ِ اين و آن ِ اين و آن
من هم سبكسري و رهايي
يك دست دارد مرا از پس زمينه مي شكافد
و صداي تو كه
"هواي من باش و بمان "
2
...سختي ِ تو از من
آسمان آبي تَرَك
زمين داشت زير پاهايمان نرم نرمك
تو يك نصفه ديوار ِ گلي
من تولد يك پروانه كه نمي شود گرفتش
توي پس زمينه يك پيانوي قديمي پشت شيشه
با پاهاي كشيده دختركي روي انگشتهايش توي پياده رو
و صداي تو
"i've got tamed by your dream "
3
...دخترك لحظه هاي عبور
امروز صبح زنگ مدرسه ام صداي تو
ميشد ...ميشد كه وقتي كلمه هايت زير معصوميت من ميبريد
دو كلمه كوتاه را گذاشت جلوي آوار
اسمت و آرام
اما من
خيره به همان نقطه دوركه هميشه
تو كه نميديدي
پس زمينه سنگفرشهاي كندِ يك خيابان مردي با يك دست در جيب
وصداي تو بود كه اگر ميديدي
"ميشه وقتي باهات حرف مي زنم به چشمام نگاه كني "
آن روز ها سرد
آسمان آبي ِ نابود
زمين كه زير پاهايمان لرزه
تو هم خراب ِ اين و آن ِ اين و آن
من هم سبكسري و رهايي
يك دست دارد مرا از پس زمينه مي شكافد
و صداي تو كه
"هواي من باش و بمان "
2
...سختي ِ تو از من
آسمان آبي تَرَك
زمين داشت زير پاهايمان نرم نرمك
تو يك نصفه ديوار ِ گلي
من تولد يك پروانه كه نمي شود گرفتش
توي پس زمينه يك پيانوي قديمي پشت شيشه
با پاهاي كشيده دختركي روي انگشتهايش توي پياده رو
و صداي تو
"i've got tamed by your dream "
3
...دخترك لحظه هاي عبور
امروز صبح زنگ مدرسه ام صداي تو
ميشد ...ميشد كه وقتي كلمه هايت زير معصوميت من ميبريد
دو كلمه كوتاه را گذاشت جلوي آوار
اسمت و آرام
اما من
خيره به همان نقطه دوركه هميشه
تو كه نميديدي
پس زمينه سنگفرشهاي كندِ يك خيابان مردي با يك دست در جيب
وصداي تو بود كه اگر ميديدي
"ميشه وقتي باهات حرف مي زنم به چشمام نگاه كني "
یکشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۸
...خالي بي پايان
حرف هايت حبس شده اند از وقتي كه سيم هايش پاره اند
...نفس ِ من هم
دلم براي همان خشم ِوحشي ِ بي كلام كه گاهي مثل تازيانه مي نوازيش بر گلبرگ هايم هم تنگ است
چه رسد به قطره قطره غزلِ روان از سر انگشتهات كه روي تنم مي نشيند و به گـُل مي نشاندم
دلم براي همان خشم ِوحشي ِ بي كلام كه گاهي مثل تازيانه مي نوازيش بر گلبرگ هايم هم تنگ است
چه رسد به قطره قطره غزلِ روان از سر انگشتهات كه روي تنم مي نشيند و به گـُل مي نشاندم
دوشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۸
Disintegrated .....
تسلا يادت مي آيد ؟
واحد ميدان مغناطيسي بود
و يك تسلا خيلي بزرگ بود
اينها را مي داني...مي دانم
اما نمي داني كه براي اينكه بفهمم داري از هم مي پاشي
سواد اينها لازم نبود
مي دانستم كه چشمهاي آرامم هزار تسلا هم شايد كمشان است
...و اين تازه فقط چشمهايم بود
...تمام دختركي كه آنجا مي چرخيد واحد اندازه گيري توي اين دنيا ندارد هنوز
مي دانم كه داري از هم مي پاشي هنوز... مي دانم
اما نمي دانم كجــــــــــــــــــــــــــــــا يي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واحد ميدان مغناطيسي بود
و يك تسلا خيلي بزرگ بود
اينها را مي داني...مي دانم
اما نمي داني كه براي اينكه بفهمم داري از هم مي پاشي
سواد اينها لازم نبود
مي دانستم كه چشمهاي آرامم هزار تسلا هم شايد كمشان است
...و اين تازه فقط چشمهايم بود
...تمام دختركي كه آنجا مي چرخيد واحد اندازه گيري توي اين دنيا ندارد هنوز
مي دانم كه داري از هم مي پاشي هنوز... مي دانم
اما نمي دانم كجــــــــــــــــــــــــــــــا يي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۸
Remember me to breathe...
Endless slowness inside . . .
Sparkeling water drops on skin . . .
-Open your Eyessssss
-No ... Not Again...
Sparkeling water drops on skin . . .
-Open your Eyessssss
-No ... Not Again...
اشتراک در:
پستها (Atom)