كاش مي برديم
نه تو تنها بودي توي اون دنيا
نه من تنها بودم جلوي يك دنيا
سهشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۷
یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۷
به همين سادگي
...طاهره -
...جانم -
...كجايي؟ -
...من ...من همينجام -
............................................
چگونه ايستادم و ديدم زمين به زير پايم از تكيه گاه تهي ميشود
و گرمي تن ِ جفتم به انتظار پوچ ِ تنم ره نمي برد
دوشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۷
نه من ... نه شعر
اينكه در من زندگي مي كني شعر نيست
حقيقتي است كه من را تعريف مي كند
خلاصه و ساده
شعر از لبه هاي نگاهت شروع مي شود
از دزديدن انگشتانت كه بوي دويدن مرا گرفته اند
از رنگي هاي نگاهت كه سفيد ِ مرا بهار مي كنند
و ازماهي كوچكي كه از صداي تو
روي گونه هاي من مي لغزد
اينجا شب توي تنگ بلور گير كرده است
شبي كه از تلنگر ِ خيال توهر لحظه
گوشه اي از لبه ء دلش ميپرد
سهشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۷
كلاغ پر ...گنجشك پر
خط خطي هاي مرا
رد نگاه هاي تو ورق مي زنند
كلاغ هاي بي صاحب با داد و غار
از بين كاغذ هاي سفيد وبرهنه ام پر ميزنند
هزار و يك شب ِ ديگر هم
برايم قصه گنجشكي كه مي خواست بپرد را بگو
انگار از بين آنهمه سبكي ِ پرواز و
اينهمه سنگيني نگاه
نه طرح چشمهاي تو در مي آيد و
نه صداي من
اشتراک در:
پستها (Atom)