چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۶

توي كمتر از يك لحظه

داشتي توي چشمهايت التماس ميكردي ...كه بيا ...كه بيا..كه بمان
داشتم توي دلم سرِ كدام قبر ِ بي مرده گريه ميكردم ...نمي دانم
داشتي توي چشمهايت زندگيت را يكجا به نامم مي كردي
داشتم توي دلم اشك هايم را جمع مي كردم توي گلابدان هاي نقره...مي بخشيدم به اين نگاه در رفته
آن لبخند پاره....نمي دانم
داشتي توي چشمهايت ذره ذره حضورم را مي كشيدي توي نفسهايت
داشتم توي دلم بي هوا از درز هايت كجا نشت مي كردم ...نمي دانم
داشتي توي چشمهايت لذت لحظه لحظه پَردادنم رامي سوختي
داشتم توي دلم دستي كدام كفتر باز آواره اي مي كردم خودم را ...نمي دانم
داشتي تو ي چشمهايت ...ميمردي
داشتم توي دلم مي گفتم ...نميدانم

سه‌شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۶

سرد ...صبور...مكنده ...

حالا يك چند شبي مي شودكه هر شب
روي ماشين
توي فرمان
تا هميشه مي خوابم... آرام

یکشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۶

براي تو كه دهنت"قـُـلف" است

همه چي رديفه؟-
رديــــــــــــــــــــــــــــــف....عين ِ دو مينو-

یکشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۶

جلسه كميته فني

ديوارهاي بي برو برگرد
پنجره ء آويزان از دستهاي تو
سلول هاي ساعت دارند گشاد مي شوند
ام مرده است extasi من
داري خواب مي بيني كه هستم
رنگ چشمات چراپريده ....خوابت ميياد ؟
نزديكي ِ گرم ...
نه لمس ...نه نگاه...نه حرف
تمام اون يك ساعت و آروم بين شما دو تا خوابيده بود
......
باش پنج دقيقه ديگه هم باش ؛ مگه چي ميشه ...!!؟
من تمام مدت و توي سرسرا منتظرت بودم
سر سرا كجاست ؟؟؟

شنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۶

از دورتر ...از من

"!ياد احمد شاملو می‌افتم وقتی می‌گفت: "خر نشین بیاین سرقبرم، من اونجا نیستم

شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۶

Requiem for a ...

چراشو نپرس
همينقدر بدو ن كه وقتي ساق هاي شاد و تردشو و سرما زد
پر از گل بود
سفيد ..با يك صورتي لطيف روي لبه همهء گلبرگهاش