سه‌شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۵

بوسه های تو................گنجشک های پرگوی باغند...

وپستان هایت کندوی کوهستان هاست 
وتنت رازی جاودانه 
که در خلوتی عظیم 
با منش در میان می گذارند 


در خلوتی عظیم


شاملو*

دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۵

همه می ترسند،همه می ترسند ...اما من وتو

فکر کنم دوباره همه ترسیدن ....حتی تو ؟

جمعه، تیر ۱۱، ۱۳۹۵

خواب خواب خواب و خواب، خواب خوبي روي آب

بايد ببينمت ، يعني دوست دارم كه يك جوري شود بدون اينكه بدانم ببينمت 
بايد حرف بزنيم ، يعني دوست دارم حرف بزنيم نه طولاني،  نه كش دار ، فقط چند كلمه كوتاه بقيه را نگاهمان و آن چيزي كه بين چشمهايمان جاري مي شود انجام مي دهد . 
بايد عصباني باشم ، يعني نيستم ولي تو هستي اين اذیتم مي كند ، نبايد بكند ولي مي كند.  
اين كافه ها مي شود يكي شان دو تا صندلي داشته باشد براي ما ؟  حرف نمي زنيم ، نمي نويسم ،نمي نويسي ، اما چند دقيقه كوتاه بايد كه ميز مثل هميشه فاصله شود بين گيسوي من و دست هاي تو كه الان واقعا غريبه غمگين شده اي براي من ، بقيه اش را هر چه باشد همان بودنمان نزديك هم انجام  مي دهد. اسمش را بگذار انرژی من ، یا تو یا هر چی.  می دانم که هست ، هر دو می دانیم.
بعدش ...  
تو مي روي و قدمهايت مثل پرواز مي شود.    
من مي روم وچشمهايم آرام  توي استخوان هايت تا ابد  آواز مي خوانند . 

خواب خواب خواب و خواب، خواب خوبي روي آب

بايد ببينمت ، يعني دوست دارم كه يك جوري شود بدون اينكه بدانم ببينمت 
بايد حرف بزنيم ، يعني دوست دارم حرف بزنيم نه طولاني نه كش دار چند كلمه كوتاه بقيه را نگاهم و آن چيزي كه بين چشمهايمان جاري مي شود انجام مي دهد . 
بايد عصباني باشم ، يعني نيستم ولي تو هستي اين أذيتم مي كند ، نبايد بكند ولي مي كند 
اين كافه ها مي شود يكي شان دو تا صندلي داشته باشد براي ما ، حرف نمي زنيم ، نمي نويسم ،نمي نويسي ، اما چند دقيقه كوتاه بايد كه ميز مثل هميشه فاصله شود بين گيسوي من و دست هاي تو كه الان واقعا غريبه غمگين شده اي براي من بقيه اش را هر چه باشد همان بودنمان نزديك هم انجام  مي دهد 
تو مي روي و قدمهايت مثل پرواز مي شود   
من مي روم وچشمهايم آرام  توي استخوان هايت آواز مي خوانند 

The magic of empty space


Some dance to Remember , Some dance to Forget



Lift me like an olive branch be my homeward dove ....

یکشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۴

و من عروس خوشه هاي اقاقي شدم

نفحات وصلک اوقدت جمرات شوقک فی‌الحشا
ز غمت به سینه کم‌ آتشی ‌که ‌نزد ‌زبانه ‌کما تشا

به تو داشت ‌خو دل ‌گشته‌ خون ز تو بود جان مرا سکون
فهجرتنی فجعلتنی متحیراً متوحشا

دل من به عشق تو می‌نهد قدم وفا به ره طلب
فلئن سعی فبه سعی و لئن مشی فبه مشی

ز کمند (شکنج) زلف تو هر شکن گرهی فتاده به کار من
به‌ گره‌‌گشائی زلف خود تو ز ‌کار من گرهی ‌گشا

تو چه ‌مظهری ‌که ز جلوه‌ تو صدای سبحه‌ صوفیان (صیحه قدسیان)
گذرد ز ذروه‌ لامکان که ‌خوشا‌ جمال‌ ازل ‌خوشا

همه ‌اهل ‌مسجد‌ و صومعه پی ورد صبح و دعای شب
من و ذکر طره و طلعت تو، من الغداء ‌الی ‌العشا

چه جفا که «جامی» خسته دل ز جدایی تو نمی‌کشد
قدم ‌از طریق وفا مکش، سوی عاشقان بلا کشا (جفا کشا)