شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۳

Original Sin

original sin was not that apple Eve ate, it was her belief that Adam needed to share precisly the things she had tasted

Hiiiiiii

زنگ زدم مامان آرایشگاه بود... همراه مامان بزرگ. حتما مامان جون هم خودش رفته!
تو هم که عصری می ری!

خودمونیم ها... یه جماعتی رو گذاشتم سر کار... .

جمعه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۳

حس چندم؟

یادت که می افتم اینجوری یعنی که حالت خوب نیست
فقط تو نیستی ها چند نفر دیگه هم هستند که اینجورین
از یک چیزی مطمئنم
وقتی من اینجوری به بکی فکر می کنم اون هم همون موقع داره فکر منو می کنه
نمی دونم این چیه حس چندمه ؟فقط می دونم اشتباه تو کارش نیست فقط اینو می دونم

جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۳

زیر دندان او

لذت نان شدن زیر دندان او
گندمم را سوی آسیا می کشد

جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۳

.........

بر دستهایی می توان نوشت
آمدم
هستم
من حضورم را به دستها اعلام نمی کردم
اما
بر دستهایم نوشته
آمدی
هستی
راست است
که قاصدک ها هم
دیگر در برابر باد مقاومت می کنند

یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۳

چقدر دلم برات تنگ شده

نمی دونم بگم دلم برای.............تنگ شده
یا بگم اصلا کار از این کارا گذشته
چه سفیدی بی پایانی

یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۳

پرنده کوچک خوشبختی

امروز اومد
نمی دونین چه قدر قشنگ بود
نشت روی کاپوت ماشین
ابی پررنگ و خط های زرد کادمیوم
یک دقیقه بود
اما اومد نشست و رفت
مگه رو کاپوت چند نفر تا حالا نشسته ؟
این خوشبحتی نیست؟