یکشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۰

ترس شکل اوشد ...شکل او ماند

یک نفر برایم نوشته که کابوس یک راه است برای پاک شدن از تمام خشم های فرو خورده
تمام ترس ها
من شبش باز همان خواب را می بینم که خیلی وقت است دیده ام ...تکرار ...او ...تکرار
با این تفاوت که
«نه» تنها جواب به اوست وقتی که از خشم و خواستنِ یک لحظه دیگر از آن آرامش بی نهایت توی چشمهام؛ می سوزد
و این «نه » ؛ نهء من است
دلم حتی توی کابوس هم برایش می سوزد

شنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۰

دور که می شوم خواب شاخه های گل می بینم

اگر دیرم
اگر نیستم
اگر از این دنیا قطع ام
اما زیر پوستم پر از «گل دانه» های نارنج شده
که اماده اند تا فوران کنند
به نوک انگشتهای یک «رگبار»

پنجشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۰

با تو

حس خوب خزیدن گلهای روان لب دیوار
دست کشیدن روی پوست نازک یک عطر ناگهان
ارام ارام