داشتم فکر می کردم اینکه اینقدر ژله دوست دارم بخاطر اینه که همه ئ ژله های دنیا رو بخورم و از این محیط ژله ای که توش گیر افتادم و هر جا می دوام با هام کش می آد و .........می آد
خلاص شم
اما بعد اون روز.......اون روز گرم تابستون....
موزه رضاعباسی....شیطونی و غش غش خندمون توعکاسی
از گرونی اسلایدو حرفه ای بازی....و اون ژله رنگو وا رنگ و خنک
تو اون ساختمون سفید نزدیک پنجره
دیگه نمی تونم بگم ژله رو بخاطر همون دوست دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر