چهارشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۳

من گیج می روم............ا

من در پناه شب
از انتهای هر چه نسیم است می وزم
من در پناه شب
دیوار وار فرو می ریزم
با گیسوان سنگینم در دست های تو
وهدیه می کنم به تو;گلهای استوایی
این گرمسیر سبز جوان را

باید بروم اما حرفهایم اینجا هستند

هیچ نظری موجود نیست: