جمعه، تیر ۱۱، ۱۳۹۵

خواب خواب خواب و خواب، خواب خوبي روي آب

بايد ببينمت ، يعني دوست دارم كه يك جوري شود بدون اينكه بدانم ببينمت 
بايد حرف بزنيم ، يعني دوست دارم حرف بزنيم نه طولاني،  نه كش دار ، فقط چند كلمه كوتاه بقيه را نگاهمان و آن چيزي كه بين چشمهايمان جاري مي شود انجام مي دهد . 
بايد عصباني باشم ، يعني نيستم ولي تو هستي اين اذیتم مي كند ، نبايد بكند ولي مي كند.  
اين كافه ها مي شود يكي شان دو تا صندلي داشته باشد براي ما ؟  حرف نمي زنيم ، نمي نويسم ،نمي نويسي ، اما چند دقيقه كوتاه بايد كه ميز مثل هميشه فاصله شود بين گيسوي من و دست هاي تو كه الان واقعا غريبه غمگين شده اي براي من ، بقيه اش را هر چه باشد همان بودنمان نزديك هم انجام  مي دهد. اسمش را بگذار انرژی من ، یا تو یا هر چی.  می دانم که هست ، هر دو می دانیم.
بعدش ...  
تو مي روي و قدمهايت مثل پرواز مي شود.    
من مي روم وچشمهايم آرام  توي استخوان هايت تا ابد  آواز مي خوانند . 

هیچ نظری موجود نیست: