بايد ببينمت ، يعني دوست دارم كه يك جوري شود بدون اينكه بدانم ببينمت
بايد حرف بزنيم ، يعني دوست دارم حرف بزنيم نه طولاني، نه كش دار ، فقط چند كلمه كوتاه بقيه را نگاهمان و آن چيزي كه بين چشمهايمان جاري مي شود انجام مي دهد .
بايد عصباني باشم ، يعني نيستم ولي تو هستي اين اذیتم مي كند ، نبايد بكند ولي مي كند.
اين كافه ها مي شود يكي شان دو تا صندلي داشته باشد براي ما ؟ حرف نمي زنيم ، نمي نويسم ،نمي نويسي ، اما چند دقيقه كوتاه بايد كه ميز مثل هميشه فاصله شود بين گيسوي من و دست هاي تو كه الان واقعا غريبه غمگين شده اي براي من ، بقيه اش را هر چه باشد همان بودنمان نزديك هم انجام مي دهد. اسمش را بگذار انرژی من ، یا تو یا هر چی. می دانم که هست ، هر دو می دانیم.
بعدش ...
بعدش ...
تو مي روي و قدمهايت مثل پرواز مي شود.
من مي روم وچشمهايم آرام توي استخوان هايت تا ابد آواز مي خوانند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر