زندگيم را اگر فقط مال ِ خودم بود به يكبار ِ ديگر ِ آن كوچه كوتاه و آن چند قدم ِ با هم مي دادم برود
۱ نظر:
س.م.
گفت...
نفسم رو بند آورد اين جمله ات كاش زندگي همه اش مال خودم بود
حتماً به اون چند دقيقه غرق شدن توي اون آغوش گرم و بوييدن نفسها و قطره اشكي كه گوشه چشمم جوشيد...بالاي اون كوه توي اون روز بهاري پارسال توي ترس و دلهره پنهان شدن پشت درختهاي سرازيري كوه خلوت و خنك توي چشمهاييكه نيمه باز بود و هرم نگاهش اعماقمو مي سوزوند...توي نماز ظهر بعدش توي همون دامنه و نزديك به خدا...به اون قبول باشه گفتن ، ميدادم بره
۱ نظر:
نفسم رو بند آورد اين جمله ات
كاش زندگي همه اش مال خودم بود
حتماً به اون چند دقيقه غرق شدن توي اون آغوش گرم و بوييدن نفسها و قطره اشكي كه گوشه چشمم جوشيد...بالاي اون كوه توي اون روز بهاري پارسال توي ترس و دلهره پنهان شدن پشت درختهاي سرازيري كوه خلوت و خنك توي چشمهاييكه نيمه باز بود و هرم نگاهش اعماقمو مي سوزوند...توي نماز ظهر بعدش توي همون دامنه و نزديك به خدا...به اون قبول باشه گفتن ، ميدادم بره
ارسال یک نظر