ديوارهاي بي برو برگرد
پنجره ء آويزان از دستهاي تو
سلول هاي ساعت دارند گشاد مي شوند
ام مرده است extasi من
داري خواب مي بيني كه هستم
رنگ چشمات چراپريده ....خوابت ميياد ؟
نزديكي ِ گرم ...
نه لمس ...نه نگاه...نه حرف
تمام اون يك ساعت و آروم بين شما دو تا خوابيده بود
......
باش پنج دقيقه ديگه هم باش ؛ مگه چي ميشه ...!!؟
من تمام مدت و توي سرسرا منتظرت بودم
سر سرا كجاست ؟؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر